سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

*دشمن عزیز !!!

 

میدونی چه احساسی داره وقتی یک وسال و نیم از عمرتو با یکی بگذرونی....

 وقتی به خاطرش از خیلی چیزا بگذری...

 از پولت... دلت... و از خودت مایه بگذاری...

 وقتی واسه اولین بار تو ۲۰ سالگی عاشق شی...

بعد مثل احمقها فکر کنی همه شادیهای دنیا رو بهت دادن...

فکر کنی زندگیت عوض شده...فکر کنی دیگه خالی نیست...

یکی هست که تو واسش خیلی مهمی...و به همین خاطر به هیچ کدوم از موقعیتهای خوبی که واست پیش میاد فکر نکنی؟؟؟

که تو دانشگاه اینقدر سنگین بشی که همه فکر کنن ازدواج کردی؟؟؟

و اینقدر خر بشی که حاضر باشی غرورتو بشکنی؟!!!

بعد یک روز صبح بیدار شی و ببینی همه چی تموم شده...

ببینی دیگه مثل قبل عزیز نیستی و دلیلشو نفهمی...

خودتو به آب و آتیش بزنی و نفهمی چرا...چرا همه چیز یکدفعه خراب شده؟!!

بعد خودت با دستای خودت همه چیرو خراب کنی...پلهای پشت سرتو بشکنی...تا همه چیز تموم بشه...

آره تموم بشه...و تو بمونی و یه بغض تو گلوت...مثل طعمی که بعد از خوردن شراب تو گلو می مونه...یه تلخی سکر آور...

و تو همش با خودت فکر کنی که آیا برای بار دیگه ای هم این شراب را خواهی نوشید؟!

و میدونی که بازم این کارو میکنی... و دوباره واسه ی خودت یه دشمن عزیز پیدا میکنی....

یه دشمن خیلی عزیز دیگه...

 

غزاله(که دلش یه خورده شکسته)

 

*تجربه

 

فکر میکنی اونروز که حس کردم دیگه منو دوست نداره چه کار کردم؟

هیچی...

اول دلخور شدم...بعد قهر کردم...دعوا کردم...دل شکسته شدم...گریه کردم...بی خیال شدم و بعد فراموشش کردم...

فکر میکنی اون روز که بفهمم تو دیگه دوستم نداری چه کار میکنم؟

هیچی...

اول بی خیال میشم و بعد فراموشت میکنم...

                                                              بزرگترها همیشه میگن باید از تجربیات قبلی استفاده کرد!!!!

غ ز ا ل ه

واسه من کم بودی!

 

 (برای شیمای عزیزم که از نزدیک شاهد بودم چه احساسی داره)
واسه من کم بودی !
من پی بارون و رگبار و تگرگ تو ولی آروم و نم نم بودی
من پی کوه باندی که بهش تکیه بدم
تو ولی خم بودی
واسه من کم بودی

 من پی سرخ می گشتم...نه عزا
تو ولی بیرق ماتم بودی
پی لبخند می گشتم...افسوس
تو خود غم بودی
واسه من کم بودی

من پی حادثه بودم
پی دیوونگی و عشق و جنون
من پی فاجعه و رسوایی
پی کبریت و خطر
تو ولی...

واسه من کم بودی
کند و نم نم بودی
تو خود غم بودی
واسه من کم بودی!
(شاهکار بینش پژوه)

غزاله

 

 

 

 

گفته آمد که به دلجویی ما می آیی

                                                   دل ندارم که به دلجوش نیازی باشد

 

  غزاله

 

 

 

 

مردانگی

میدونین امروز داشتم فکر می کردم که اگه پسر بودم چه کارها که نمی تونستم بکنم...یه عالمه کارهای مردونه که دخترها یا نمیتونن یا نباید که انجام بدن..مثلا اول همه هر وقت دوستامو دعوت میکردم خونمون علاوه بر چیپس یه شیشه وودکای آبسولوت هم میخریدم واونوقت به جای زدن و رقصیدن میتونستیم مست کنیم و تازه بعدش هم بریم جشن شب یلدا تو دانشگاهمون و تو صف همش دخترا رو هول بدیم و حال کنیم...اگر پسر بودما هیچ شب جمعه ای تا صبح خونه نمی اومدم...رو ماشینم سیستم می بستم و واسه همه موجودات اناث بوق می زدم(فرقی نداشت که پیر باشن یا جوون.. قیاقشون تابلو باشه یا ساده باشه...من بوقمو می زدم) یا شایدم به جای همه ی این کارا تصمیم می گرفتم پسر با کلاسی باشم..میرفتم یه دختر خوب پیدا می کردم اول عاشقش می شدم بعد اذیتش می کردم...میدونین هر چی بیشتر عاشقش می شدم بیشتر اذیتش می کردم وادارش می کردم هر وقت می خواد از خونه بره بیرون حتما به من خبر بده ولی اگه از من میخواست که همین کارو بکنم میتونستم بگم: نه و اگه می پرسید چرا؟ خوب جوابش معلوم بود دیگه..چون من پسر بودم تازه اگر پسر بودم خیلی مشکلات خود به خود پیش نمی اومد مثلا هیچ آشغالی جرات نمی کرد مزاحمم بشه

اگه پسر بودم.......آخ که اگه پسر بودم..............

غزاله