سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

*آمپول علم

کدوم صفحه بودم؟! یه جمله از چپ می خونم یه جمله از راست...فکر کنم راست...ولی این عکسه چی بود؟!...اَااَااَه

آخرش هم خودم مجبورم برم این «آمپول علم» رو اختراع کنم... من نمی فهمم این آدمای الاف که می شینن صبح تا شب مزخرف می سازن یکی شون تا حالا به فکرش نرسیده یه زهر ماری اختراع کنه که بشه تزریق کرد و همه چی رو فهمید...چطور برعکسش میشه، مثلا“ یه نوک سوزن بهت می زنن هر چی می دونی یادت میره، خوب یکی هم بیاد برعکسش رو بسازه...

آخرش خودم می رم از تو اینترنت یاد می گیرم...بعدش اول آمپول علم می سازم...برای تمام درسای دنیا؛ هر چی درسش مزخرف تر یاشه آمپولش گرونتره...البته بستگی به استادش هم داره...مثلا“ آمپول معارف II با موحدی خیلی هم ارزونه...چون امتحانش کتاب بازه هر خنگی پاس میکنه...ولی مثلا“ آمپول circuit II با Ammar Jamil میشه پنی سیلین 10000 !!! اصلا“ وقتی می زنی تا دو هفته باید با صندلی چرخدار اینور اونور بری...وای اگه این Ammar jamil نبود دنیا چقدر قشنگ بود ( من دو بار باهاش circuit II گرفتم...) خلاصه برای همه درسا قیمت می ذاشتم...بعد بازار سیاه راه می انداختم...توی عرشه شریف اعلامیه پخش می کردم(مخصوصا“ طرف پسرا !!!)...آمپولای خوبش رو هم برای دوستام کنار می ذاشتم...مثلا“ یه DSP با تبائی رو رنگ گُلابی می زدم برای کادوی تولد دوستام می بردم!

آمپولهای درسای پایه رو تو مغز تزریق می کنم...آمپولهای درسای اختصاصی رو از دست، آمپولهای عمومی هم معلومه از کجا تزریق میشه دیگه...سایز آمپولها هم بستگی به قطر کتاباشون داره...

خیلی اتفاقای با مزه ای می افته...به احتمال زیاد دانشجوهای مهندسی می رن خدا تومن پول می دن یه آمپول یکی از بچه های پزشکی رو بزنن ببینن چی میشه...پزشکی ها البته بعیده این کار رو بکنن...البته از خداشونه، ولی کسر شاًنشون میشه...به روی خودشون نمیارن دارن از کنجکاوی میمیرن...بعد میرن آمپولهای خواهر کوچولوشون رو که تازه رفته مهندسی یواشکی بر می دارن می زنن بفهمن چه جوریه...
همه اینا یه طرف...آمپولای درسای دانشکده هنر یه طرف...اصلا“ اگه نزده باشی آدم نیستی...بچه معروف بازی میشه...پسره هنوز نمیدونه نقاشی خوردنیه یا پوشیدنی، میگه از خارج براش آمپول هنر بیارن!!! هر کی از خونه ننه اش قهر کرده چهار تا آمپول هنر می زنه راجع به فرق سورئالیسم با امپرسیونیسم تئوری میده...یه سری هم وسعشون نمیرسه برای اینکه کم نیارن می رن مثلا“ به جای درسای سال دو معماری تهران، درسای سال دوم هنرستان تزریق می کنن...

دختر پسرا که به هم می رسن اولین چیزی که می پرسن همینه...چی زدی چی نزدی...بعد اولش هیچ کس روش نمیشه همه چیزایی رو که زده بگه...کم کم که روشون وا میشه مثلا“‌ معلوم میشه پسره یه مدت دنبال یه دختره بوده رفته صدو چهل واحد آمپول مامائی تزریق کرده مخ دختره رو بزنه...با مثلا“ دختره هیچ کدوم از آمپولهای ریاضیش رو نزده...همه رو می داده دوست پسر قبلیش به جای اون هم بزنه...

اینا همش تازه مال آمپول علم بود. بعدش که تو این کار سرمایه ای به هم زدم، می رم آمپول های دیگه هم اختراع می کنم...آمپول شعور برای هر کی زورش بیشتره...آمپول عقل واسه هر کس خوشگلتره...آمپول اعصاب XP مخصوص کاربران ویندوز(!)...

یدونه هم آمپول وایتِکس اختراع می کنم، که تمام فکرام رو پاک کنه...شاید بعدش انقدر دلم نگیره...شاید دیگه اینقد فکر نکنم و به جاش برم دو کلمه درس بخونم...

احمق درس بخون...خیر سرت می افتی بیچاره...خب کدوم صفحه بودم؟!؟ چپ یا راست ....

*پاورقی

 نوشته انسیه خانومی فرستاده شده توسط شیما

گویا انسیه خانومی قهر کردند و دیگه به اینجا افتخار نمی دن و تو رویاهای آبی حرفهای قشنگ قشنگ می نویسن

منم بی اجازه مطلب رو آوردم این ور...فقط خدا کنه از دستم دلخور نشه

 

 

معشوق من

 

معشوق من

همچون طبیعت

مفهوم ناگریز صریحی دارد

او با شکست من

قانون صادقانه قدرت را

تایید می کند

معشوق من

انسان ساده ایست

انسان ساده ایی که من او را

در سرزمین شرم عجایب

چون آخرین نشانه یک مذهب شگفت

در لابه لای بوته هایم

پنهان نموده ام...

پاورقی:

شعر بالا از قسمتی از شعر معشوق من فروغ فرخزاد

شیما

 

بودن

 

تو مهمان تمام لحظه های منی

در حالی که من 

برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...

شیما