سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

*error!

چند شبِ که دارم تلاش می کنم که بنویسم
اما مغزم مدام error می ده
نه اینکه این روزا تکراری باشه،نه!
نه اینکه خالی از احساس باشه نه!
نه اینکه حرفی واسه گفتن نداشته باشه،نه!
اما گاهی گفتن بعضی حرفای ساده،سخت پیچیده می شه
مثل الان!
اه چی گفتم؟!
بی خیال بهتر برم سر وقت ظرف شویی...
التماس آمیز صدام می کنه...
 
نظرات 4 + ارسال نظر
آرامش چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:34 ق.ظ

سلام
یه حس غریبی من و به طرفت جلب کرد. اکثر مطالبت رو خوندم.
نمیدونم شاید یه نقطه مشترک. چیزی رو که تو حالا تجربه میکنی من توی ۲۲ سالگی تجربه میکنم.
شاید وضع من از تو هم بدتر بود. اما من آخر کاری به یه نتیجه رسیدم. اینکه بعضی چیزا ارزش غصه خوردن ندارند. من فقط یه بار به دنیا اومدم . عهد کردم که یادم باشه خیلی زود دیر میشه.
به خودم یه تکونی دادم. فراموش نکردم اما عادت کردم.

ورونیکا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:34 ب.ظ

میدونی شاید اینم یکی از دلایل این باشه که چن وقت دست به نوشتن نزدی ....شایدم ...اما مطمئنم شروع که کنی error e از رو می ره :*

پسرک تنها چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

ملیع ظرفشویی تاژ

ورونیکا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ق.ظ

شیما جون آیدی جدیدتو بهم بدی ممنون می شم ...آیدی ساناز هم همینطور ...دلم واستون تنگ شده :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد