سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سایه

 

*سال ۸۵ بالاخره عیدی بهم داد،یه سرماخوردگی جانانه که علت اصلیش کابوسهای شبانه هست،نیمه های شب عرق کرده و تب دار از خواب پریدم،لحاف کنار زدم و دوباره خوابم برد،دفعه بعد که بیدار شدم تمام تنم داشت می لرزید،سردم بود و گلوم به شدت درد می کرد،الانم که این درد به گوشم هم سرایت کرده،لوله های بینی م هم ترکیده و چکه می کنه در بعضی از نواحی هم دچار گرفتگی شده...

*قبل از عید واسه تعطیلات کلی برنامه ریخته بودم که وقتم به بطالت نگذره،تمام لحظات این پنج روز یا خواب بودم،یا در حال تظاهر به عشق و دلتنگی به آدمهایی که هیچ احساسی نسبت بهشون ندارم،...

*یه قانون در ارتباط دوستهای امروزه:
یا سوار می شی یا سواری می دی
به زبان عامیانه:
یا خر می کنی یا خر می شی

*وقتی ازش فرار می کنم دنبالم می آد،وقتی دنبالش می رم ازم فرار می کنه،یاد بچگیم می افتم،وقتایی که دنبال سایه م می افتادم و بهش نمی رسیدم وقتایی که دنبالم می افتاد و بهم نمی رسید...

نظرات 1 + ارسال نظر
قلب شکسته شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ب.ظ

مطمئنم که زود زود خوب میشید . :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد