سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

معجزه


دیشب یه تصادف وحشتناک در فاصله چند قدمی من اتفاق افتاد،اینقدر شکه شده بودم که حتی نمی تونستم جیغ بزنم،فکر می کنم اگه مثل بقیه جیغ بزنم می تونم انرژی منفی که از ترس در بدنم به وجود می آد رو با جیغ زدن تخلیه کنم اما مشکل اینجاست که نمی تونم،...
این تصادف باعث شد بعد از سه سال لحظه اون تصادف لعنتی یادم بیاد،اون موقع هم نتونستم جیغ بزنم،از دیشب صدای جیغش لحظه آخر گوشمو پر کرده،دیشب تا صبح مثل آدمی بودم که دچار برق گرفتگی شده می لرزیدم،وقتی هم که چشمام گرم می شد کابوس می دیدم،هنوزم حالم خوب نیست،...دو نفر سرنشین داشت که هر دو نفر زنده بیرون اومدن،من به این می گم معجزه،هیچ کس نمی تونست تشخیص بده که ماشین چی بوده،هر کس می اومد اولین سوالی می کرد این بود که ماشین چی بوده،سوال بعدی این بود که چند نفر مردن؟!
خدا رو شکر می کنم که من پشت رل نبودم،وگرنه مطمئنم واسه ما هم اتفاق بدی می افتاد،صحنه ایی که ماشینِ تیکه تیکه می شد و تیکه هاش سمت ما پرتاب می شد مدام برام تکرار می شه،صدای جیغش مدام برام تکرار می شه خیلی وحشتناک بود،خیلی،شاید فقط تلقین باعث بشه حالم خوب شه،برام دعا کنید...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پسرک تنها جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

فکر کنم حالِ تو از مصدومها بدتر باشه

آیدا شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.nimeyegomshodeh.blogsky.com

تصادف خیلی چیز بدی بخصوص وقتی آدم یک تجربه ی تلخم
داشته باشه ..من خودم این تجروبرو داشتم هنوزم هر جا یک
تصادف می بینم باز یاد قبل میفتم
کاریش نمی شه کرد همین که نوشتی باز خوبه
امیدوارم زود تر حالت خوب بشه شیما جونم
مراقب خودت باش

قلب شکسته شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:03 ق.ظ

من همیشه با تصاویری که توی ذهنم می مونه درگیرم و مدتها با دیدن یه صحنه کلی داغون میشم... چه برسه که اون صحنه یه صحنه تصادف دلخراش هم باشه... می تونم بفهمم چقدر ناراحتی و چه حس ناراحت کننده ای داری... امیدوارم زودتر خوب بشی...و کم کم فراموش کنی ... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد