سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

حالیته؟!

 

داشتیم چی می گفتیم؟!

بنویس،

ما رو دیوونه و رسوا کردی،

حالیته؟!

ما رو آواره صحرا کردی،

حالیته؟!

آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم،

دست کم هر چی که بود آدم بی غمی بودیم،

حالیته؟!

سر و سامون داشتیم،

کس و کاری داشتیم،

هی دیگه یادش بخیر...

ننه مون جورابمون رو وصله می زد،

ما رو نفرین می کرد،

بابامون خدا بیامرز ،

سرمون داد می کشید،

بهمون فحش می داد،

با کمربند زمون اجباریش پامون محکم می بست،

ترکه های آلبالو رو کف پامون می شکست،

حالیته؟!

یاد اون روزا بخیر چون بازم هر چی که بود سر و سامونی بود

حالیته؟!

ننه یی بود که نفرین بکنه،

بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بکشه،

که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد،

که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه،

حالیته؟!

بابایی بود گاه و بی گاه سرمون داد بکشه،

باهامون دعوا کنه،

پامونو فلک کنه،

بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه،

اشکهایی که شب قبل رو صورتمون ماسیده بود کمکمک با دستهای زبر خودش پاک بکنه،

حالیته؟!

می دونی بابامون چند سال پیش عمرشو داد به شما،

هر چی خاک اون عمر تو باشه

مرد زحمت کشی بود،

خدا رحمتش کنه،

ننه هم کور و زمین گیر شده،

هی دیگه پیر شده

بیچاره غصه ی ما پیرش کرد

غم رسوایی ما کور و زمین گیرش کرد،

حالیته؟!

اما راستش چی بگم؟!

تقصیر ما که نبود،

هر چی بود زیر سر چشم تو بود،

یه کاره تو راه ما سبز شدی،

ما رو عاشق کردی،

ما رو مجنون کردی،

ما رو داغون کردی،

حالیته؟!

آخه آدم چی بگه قربونتم

حالا از ما که گذشت،

بعد از این اگر شبی نصفه شبی به کسونی مث ما قلندر و مست و خراب تو کوچه بر خوردی،

اون چشا رو هم بذار،

یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن،

آخه قربون هیکلت برم،

اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه

پس باید تموم دنیا تا حالا سوخته باشه...

حالیته؟!

 

شیما

(که حالش روزش بهتر از آقا موشه نیست)

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
پسرک تنها شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

خوب باشه حالیمه
ولی آقا موشه جریانش چیه؟!

وقتی نمی دونی آقا موشه کیه پس حالیت نیست
حالیته؟
آقا موشه همونه که عاشقه خاله سوسکه هست
اسنم یه قسمت از داستان خاله سوسکه هست...
حالیته؟!

پسرک تنها شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

داستان خاله سوسکه؟!!
این چیه باز دیگه؟ مشکل شد دوتا!!
بعدشم
مگه می شه موش عاشق سوسک بشه؟!

نه،تو خیلی از مرحله پرتی
دیگه نمی دونم چی بگم
تو هم بی خیال آقا موشه و من خاله سوسکه و ...

نیایش یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:27 ب.ظ

خاله سوسکه قربون پاهای بلوریت بذا اقا موشه نفس بکشه حیوونی گناه داره

انسیه پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:58 ق.ظ

شیما منم از این سر در نیاوردم !!
( خجالت!‌ )


شیما خیلی خوبی که میای نوشته های منو اونور می خونی
بابت نظرت راجب قالب هم ممنون٬معذرت که بدون اینکه بهت بگم همین جوری عوضش کردم
شیما یه کار بد دیگه هم کردم:
آدرس ایمیلشُ هم عوض کردم(خیلی خجالت !!)
شیما به محض اینکه فرصت کنم و یه آی.دی. ِ مناسب براش بسازم ایمیل ِ خودمُ از روش برمیدارم
بعد برات آفلاین می ذارم و پسوردش ُ می نویسم برات
.....
نمی دونم چرا
ولی فکر می کنم یکی دو تا کار بد دیگه هم کردم که الان یادم نیست !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد