سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

نرفته بودم که نیام...رفته بودم..اومدم

سلام...

اول از همه این که شرمندم بابت این همه تاخیر...این روزا یه جورایی گرفتارم...البته گرفتاریهام

نگران کننده نیست...

دو سه جور کلاس مختلف رفتن...مهمونداری کردن ...دیگه وقتی واسه ادم باقی نمیگذاره که

همون یه ذره باقیموندش هم صرف کسی میشه که این روزا داره تو زندگی من برجسته تر

میشه و این مهم شدنش منو خیلی می ترسونه...هر چند اون هم همیشه شاکیه که من چرا

براش وقت کافی ندارم...

اینارو نگفتم که ازم گله نکنید..فقط تو رو خدا کمتر گله کنید...چون فعلا که شیما قهر کرده و باید

کلی ناز کشی کنم..این شیما خانوم ما تازگیها دل نازک شده...بابا جان من همش ۲ ماه
 
نبودم ...این شیما و انسیه نزدیک بود کتک کاری کنن

خلاصه این که سعی میکنم بعد از این تاخیر طولانی نداشته باشم...چون ممکنه کار این دو تا
 
دوست عزیزم به قتل و آدم کشی بکشه

فعلا رخصت تا بعد

غزاله


بازی



ممکنه به من یاد بدی چطور می شه صبح عاشق بود و شب فارغ؟
ممکنه بهم بگی من تو زندگیت چیکاره هستم؟
ممکنه این بار وقتی می ری واسه همیشه بری؟
به خدا خسته ام
قبول تو بردی
تو همیشه بردی
من همیشه باختم
من از بازی کردن بدم می آد نه از بازنده شدن
هر بار خودم خواستم که ببازم
از بازی بدم می آد
این چند بارم به خاطر تو بود....


امروز وقتی قاب عکسمون افتاد و شکست
همه فکر کردند خودم انداختمش
همه فکر کردند ازت متنفر شدم خوشحال شدند
ولی نه من هنوزم دوستت دارم
اینا همش حرفِ
هنوزم اگه بخوای بازی می کنم
با اینکه اینبار تاوان سنگینی واسه باختم دادم
با ابنکه اینبار وقتی باختم،باختم
اینبار وقتی باختم بغضی که گلوم شکست صداش به گوشِ همه رسید
جز تو

با اینکه می دونم دفعه بعد وقتی ببازم دیگه هیچی ازم نمی مونه
بازم اگه بخوای بازی میکنم
تو هم همینو می خوای مگه نه؟
پس شروع کن من آماده ام....


پاورقی

امروز دیگه صبرم تموم شد و رسماْ از غزاله قهر کردم
غزاله خانم قهر قهر تا روز قیامتم قهر
نمی خوای بنویسی حداقل یه سر بهمون می زدی


شیما

حافظ و حافظیه



باشد ای دل که در میکده ها بگشایند            گره از کــار فــــرو بسته مـــا بگشایند
اگر از بهر دل زاهــــــد خــودبین بستند           دل قوی دار که از بـهر خـــــدا بگشایند
به صفای دل رندان و صبوحــــی زدگان           بس در بسته به مفتحاح دعا بگشایند
نامــــــه تعــزیت دختـــر رز بنــــــویسید           که حریفان همه خون از مژها بگشایند
گیسوی چنگ ببرید به مرگ مــی ناب            تــا همه مغ بچگان زلف دو تا بگشایند
در میخــــانه ببستند خدایـــــا مـپسند            کــه در خـــــانه تـــــزویر و ریــا بگشایند
                          حافظ این خرقه که داری تو به  بینی فردا
                          کــــه چه زنار ز زیرش به جفــــا بگشایند


امروز رفتم حافظیه البته با نیم ساعت تاخیر  
قرار بود۶:۳۰اونجا باشم اما ۷ رسیدم
جای همه تون سبز بود،بعضی وقتا فکر میکنم هیچ جا مثل حافظیه نمی شه آرامشش عجیبه و جو معنوی فوق العاده ای داره
امشب بعد از کلی وقت خیلی خوش گذشت اول حافظیه بعدشم کنسرت سیمین غانم،حالا هم اینجا.....
به نیت انسیه جون تفأل زدم شعر بالایی اومد
امیدوارم جوابت رو گرفته باشی.....


شیما

آدم های بزرگ



کسانی که خود بسیارند،
نیازی به هم وطن ندارند.

کسانی که خود آزادند،
از زندان به ستوه نمی آیند.

آدم های اندکند ،
که به ازدحام محتاجند.

                           دکتر علی شریعتی

شیما

عشق یعنی؟!!



عشق یعنی:
کوچیک کردن دنیا به اندازه یه نفر
یا بزرگ کردن یه نفر به اندازه دنیا 

شیما

واژه



وقتی جهان از ریشه جهنم
و آدم از عدم
وسعی از ریشه های یأس می آید...
وقتی یک تفاوت ساده در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می کند...
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان دل بست
نان را از هر طرف بخوانی
نان است...



شیما

مجرم‌ِ بی گناه



خداییش دارم بین چه کسایی زندگی میکنم؟!
آدمایی که پیش از اینکه جرمت ثابت شه با حدس و گمان می برنت بالای چوبه دار
بعد وقتی له ات کردند
وقتی کشتنت
اگر فهمیدند اشتباه کردند با یه لبخند مسخره
با یه قیافه حق به جانب می گن:
زود قضاوت کردم اما عمل شما هم اشتباه بود

اگر هم که نفهمیدند تا آخر عمر همه جا از دادگاهی بدون حضور مجرم
با حضور قاضی عالمی که خودشون باشند پیش همه تعریف می کنند
و گاهی هم از سنگینی جرم مجرم گوشه لبشون رو می گزند و بر خدا پناه می برند
و گاهی برای اینکه کار نیکی کرده باشند طلب بخشش برای مجرم بی گناه می کنند

اینجاست که باید بگم

جدا شو از دو عالــــم                        تا توانی با خدا بودن    
که دارد دردسـر بسیار                      با خلــق آشــنا بودن
(صائب تبریزی)


پاورقی
از دست غزاله به شدت عصبانیم این غیبت داره بیش از حد طولانی می شه... 


شیما