سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

آتش درون

                       

آخه تا کی،تا کی باید این آتیش رو تو قلبم تحمل کنم؟
خیلی سخته خیلی
هر دفعه که نفس می کشم این آتیش داغ و گداخته می آد همه وجودمو می گیره
هر موقع می خوام با اشکام این آتیش رو سردش کنم نمی تونم،بدتر شعله ور می شه

دو سال از این جریان می گذره اما من به جای اینکه آروم تر شم بیشتر می سوزم
دو سال از این جریان می گذره اما من نمی تونم فراموش کنم

هر دفعه که می نویسم می خوام این آتیش رو از دلم در بیارم بذارم رو کاغذ تا کاغذ بسوزه شاید آروم تر شم،اما فایده ایی نداره
تو که می خواستی بری چرا منو با خودت نبردی هااااا؟
تو که می دونستی بعد از رفتنت همه می سوزند،چرا رفتی؟

دیشب تا صبح سوختم 
دیشب تا صبح آروم زجه زدم
دیشب تا صبح لحظه لحظه ی آخرین ساعات با هم بودن رو مرور کردم،اشک ریختم،گریه کردم
دیشب تا صبح از خوبیات گفتم
هر چی از خوبیات می گفتم تموم نمی شد
هر چی سعی کردم حتی یه دفعه،که یه نفر رو رنجونده باشی رو به خاطر بیارم نشد
آخه تو اینقدر خوب بودی،اینقدر مهربون بودی،اینقدر پاک بودی....
وااااای دوباره گر گرفتم،دوباره سوختم
دلم تنگ شده،دلم تنگ شده،دلم تنگ شده...

کاش خدا یا تو رو برمی گردوند یا منو می برد پیش تو....
دیگه طاقتم تموم شده،دیگه طاقت همه تموم شده
همه فقط می خوان نشون بدن که آروم شدن،اما همه دارن می سوزن
همه یواشکی بغض می کنند
همه یواشکی گریه می کنند
همه وجود گر گرفته شون رو زیر لباس و زیر نقاب قایم می کنند
همه می خوان خودشونو،بقیه رو،تو رو گول بزنند
که ناراحت نشی،که ناراحت نشند

هر روز سخت می گذره
این چند روز سخت تر می گذره
فردا سخت ترین روزه

خدا به من کمک کنه
خدا به ما کمک کنه
خدا به من و ما صبر بده
نظرات 2 + ارسال نظر
اشئثی چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:10 ب.ظ http://hamed-iliya.persianblog.com

مطلب قشنگی هست اما امیدوارم که واقعیت نداشته باشه.قربانت:حامد

پسرک تنها جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:35 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

اینارو در باره کی نوشتی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد