سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سقف




بی حوصله روی تخت دراز کشیدم و چشمم رو به سقف دوختم
کاش این سقف وجود نداشت،تا می تونستم آسمون رو تماشا کنم
هر لحظه سقف اتاق پایین تر می آد
نفسم بالا نمی آد
از جام بلند می شم و تصمیم می گیرم از زیر این سقف فرار کنم
زیر سقف آسمون بهتر می شه نفس کشید
...
حالا زیر سقف آسمونم،
یه نفس عمیق می کشم و راه می افتم
صد متر جلوتر
-خانم افتخار می دی
-...
بوق...بوق...
-پیاده خسته می شید در خدمت باشیم
-...

دوباره نفسم می گیره کاش زودتر بره
 
آخیش رفت
چند دقیقه بعد
-قصد مزاحمت ندارم...می تونم باهاتون آشنا شم؟
-...


دوباره نفسم می گیره
یه نفس عمیق می کشم
اما فایده ای نداره
به آسمون نگاه می کنم
سقف آسمون خیلی پایین اومده....

شیما
نظرات 1 + ارسال نظر
عادل پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:11 ق.ظ

دنبال شیما تو نت بودم! رام افتاد به اینور.
کاش میتونستی فاصله خودت با ستاره ها رو ببینی. شیمای من نمیتونه.
اون خودش یه ستارست.
من تو آب می بینمش.
کاش میتونستم بین چند تا چوب قابش کنم تا مال من بشه .

شیما ستارست!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد