سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

جعبه جادویی

 

*اولین روز سال جدیدم گذشت
همش خونه بودم و بعد از چند سال امروز دو سه ساعتی رو پای تلوزیون گذروندم،انگار این جعبه جادویی خیلی هم بد نیست،مخصوصا طپش و علیرضا امیرقاسمی،امروز برنامه هاش حرف نداشت،...

*دیشب حافظیه جای همه دوستان خالی بود،اینقدر شلوغ بود که نتونستم برم جلو فاتحه بدم،با اون همه ازدحام و شلوغی هنوز آرامشش رو حفظ کرده بود،موقع سال تحول هم که همه با هم کلی جیغ و داد و سوت و دست زدند،در کل عالی بود...

*فقط دیشب حافظ سرش خیلی شلوغ بود درست جواب نمی داد،وقتی در مورد امسال ازش پرسیدم گفت:
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس                       که چنان زو شده ام بی سرو سامات که مپرس
حالا این یعنی چی به قول دبیر ادبیات سال سوم:االله و اعلم

*بد از سال تحویل سه چهار تا از دوستام زنگ زدن که شادی منو چند برابر کردن،شدت هیجانم اینقد بالا زده بود که رو پای خودم بند نبودم همش اینور و اونور می پردیم و جیغ جیغ می کردم،اما یکی از دوستام زنگ نزد هنوزم ازش دلخورم،حیف اون عیدی،حیف اون سی دی،...دیگه باهات قهرم،قهرِ قهر،دیگه هم آشتی نمی کنم،...حالا اگه منت بکشی شاید

*الان می خوام برم خاله جونم،همه اهل خونه منتظر من هستن می رم تا بعد...