دو ماهی می شه که بین ناآشناهای این شهر
دنبالِ آشنای خودم می گردم
مدتیِ حضور آشنا رو حس می کنم
مدتیِ همه جا عطر تنش رو حس می کنم
مدتیِ کنارمه
روزا دنبالش می گردم
شبا خوابش رو می بینم
پس کجاست؟
چرا پیداش نمی کنم؟
چرا خودشو قایم می کنه؟
یکسال منتظرش بودم که بیاد چرا حالا که اومده نیست؟
درسته بهش نگفتم منتظرشم
اما این دلیل نمی شه اون چیزی به من نگه
به نگه که اومده
یعنی من اشتباه کردم که بهش نگفتم
هنوز منتظرشم
هنوزم دوستش دارم
هنوزم نفسم به نفس هاش بنده
خدایا من آشنای خودمو می خوام
می خوام ببینمش
می خوام باهاش حرف بزنم
اگه ببینمش بهش می گم
همه زندگیمه،هنوزم همه زندگیمه
بهش می گم
اشتباه کردم
از دیروز عصر که مطمئن شدم اینجاست دارم دیوونه می شم
می ترسم بره و من پیداش نکنم
اگه پیداش نکنم هیچ وقت خودمو نمی بخشم
یعنی پیداش می کنم پیش از اینکه برگرده؟!
یعنی اون منو می بخشه؟!
شیما
ممکنه به من یاد بدی چطور می شه صبح عاشق بود و شب فارغ؟
ممکنه بهم بگی من تو زندگیت چیکاره هستم؟
ممکنه این بار وقتی می ری واسه همیشه بری؟
به خدا خسته ام
قبول تو بردی
تو همیشه بردی
من همیشه باختم
من از بازی کردن بدم می آد نه از بازنده شدن
هر بار خودم خواستم که ببازم
از بازی بدم می آد
این چند بارم به خاطر تو بود....
امروز وقتی قاب عکسمون افتاد و شکست
همه فکر کردند خودم انداختمش
همه فکر کردند ازت متنفر شدم خوشحال شدند
ولی نه من هنوزم دوستت دارم
اینا همش حرفِ
هنوزم اگه بخوای بازی می کنم
با اینکه اینبار تاوان سنگینی واسه باختم دادم
با ابنکه اینبار وقتی باختم،باختم
اینبار وقتی باختم بغضی که گلوم شکست صداش به گوشِ همه رسید
جز تو
با اینکه می دونم دفعه بعد وقتی ببازم دیگه هیچی ازم نمی مونه
بازم اگه بخوای بازی میکنم
تو هم همینو می خوای مگه نه؟
پس شروع کن من آماده ام....
پاورقی
امروز دیگه صبرم تموم شد و رسماْ از غزاله قهر کردم
غزاله خانم قهر قهر تا روز قیامتم قهر
نمی خوای بنویسی حداقل یه سر بهمون می زدی
شیما
کسانی که خود بسیارند،
نیازی به هم وطن ندارند.
کسانی که خود آزادند،
از زندان به ستوه نمی آیند.
آدم های اندکند ،
که به ازدحام محتاجند.
دکتر علی شریعتی
شیما