دیروز دهمین سال تولد اینجا بود !
ده سال گذشته از آن روزها
شاید حالا دیگر نیایم اینجا و بنویسم
شاید اینجا دیگر هیچ خواننده ای نداشته باشد
اما همیشه یک جای توی خاطراتم یادم می آید که روزی اینجا من بودم ، غزاله و انسیه
و گاهی می آیم می نشینم و از اول تمام نوشته ها را دوره می کنم ،
با بعضی هاشان می خندم و با بعضی هاشان بغض می کنم ...
تولدت مبارک ، سکوت پر هیاهو ....
از صبح تنهام ، از صبح آهنگ شاد می ذارم و به حالت نشسته کمی قر میدم
حالا دارم به این فکر می کنم اگه آقای پ. دوربین مداربسته مخفی داشته باشه چقدر موجبات شادیش رو فراهم کردم الکی !
آخه چند وقت پیش از مدیرعامل یه شرکت شنیدم دوربین مداربسته مخفی داشته و یکی از کارمنداش که از قضا کلید داشته روزهای تعطیل می اومده اونجا و بی خبر از همه جا کارهایی می کرده !! که بعد از فهمیدن ماجرای دروبین مجبور میشه آب بشه و فرو بره تو زمین ...
بدشانسی به این میگن ...
پ.ن : این مطلب به صورت اشتباه اینجا نوشته و انتشار یافت (میخواستم تو وبلاگ جدیدم بذارم ) ، اما پاکش نمی کنم ...
بعد از سالها یهو دلم خواست یه چیزی اینجا بنویسم !
اینجا برای من پر خاطره ست ، پر از شور و شوق جوونی ،
پر از یاد دوستایی که امروز یا دیگه ازشون خبر ندارم ، یا خیلی کم باهاشون در ارتباطم ...
از دوستایی که ازشون خبر ندارم دلم از همه بیشتر برای انسیه تنگ شده و هنوز به این فکر می کنم چه اتفاقی باعث اینهمه سال بی خبری شد ؟!؟!!!
*خسته ام از تکرار این روزهای تکراری
این روزهای سرد
این روزهای خالی
از عشق
امید
زندگی
خسته ام از تنهایی
از این همه سکوت...
وقتی گره های زندگیم اینقدر کور شدن که با دست و دندون باز نمی شن چطور می تونم هنوز امیدوار باشم؟؟؟
!*آدما همیشه همدیگر رو واسه یه چیزی میخوان
بعضی ها واسه اثبات بودن
بعضی ها واسه تنها نموندن
بعضی ها هم واسه...
*تو دل اونو شکوندی
اونم دل تو رو
یک - یک مساوی
اما بازنده!
*اون روز وقتی بعد از مدتها دیدمت میخواسم فراموش کنم که کی بودی و چیکار کردی!؟
اما وقتی دیدم هنوز اون صورت آرایش کرده ت دنبال شکار مردهاست به این نتیجه رسیدم گاهی بد نیست آدم یه کینه رو تو دلش نگه داره!
گناه یه کینه از تو دلم کمتر از بودن با تو هست!
¤امروز تولد مامانم بود و من و ساناز طبق معمول همیشه تونستیم غافل گیرش کنیم
تولدش مبارک!