سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

*خستگی

*خسته ام از تکرار این روزهای تکراری 

این روزهای سرد 

این روزهای خالی 

از عشق 

امید  

زندگی 

خسته ام از تنهایی 

از این همه سکوت... 

 

 

*گره

وقتی گره های زندگیم اینقدر کور شدن که با دست و دندون باز نمی شن چطور می تونم هنوز امیدوار باشم؟؟؟

!

*کینه

*آدما همیشه همدیگر رو واسه یه چیزی میخوان 

 بعضی ها واسه اثبات بودن 

 بعضی ها واسه تنها نموندن 

 بعضی ها هم واسه... 

 

*تو دل اونو شکوندی 

 اونم دل تو رو 

 یک - یک مساوی 

 اما بازنده! 

 

*اون روز وقتی بعد از مدتها دیدمت میخواسم فراموش کنم که کی بودی و چیکار کردی!؟ 

 اما وقتی دیدم هنوز اون صورت آرایش کرده ت دنبال شکار مردهاست به این نتیجه رسیدم گاهی بد نیست آدم یه کینه رو تو دلش نگه داره!  

گناه یه کینه از تو دلم کمتر از بودن با تو هست!

*تولد مامانی

¤امروز تولد مامانم بود و من و ساناز طبق معمول همیشه تونستیم غافل گیرش کنیم  

تولدش مبارک! 

*دلتنگی

از این روزهایی که بی تو بودن را به یادم می آورد بیـــــــــــــزارم... 

 

شش سال گذشت!

*ســـــــــــــــــــلام

*خوندن نوشته های قدیمی یه حسی در من به وجود آورد که دوباره جرئت کردم خودکار دستم بگیرم و یه کاغذ سفید جلوم بذارم؛بالاخره ترسم رو کنار گذاشتم و گفتم من می تونم! 

 

*همیشه وقتی به خاطر کسی از خواسته خودم می گذشتم یا به عبارتی فداکاری می کردم حس خوبی در من به وجود می اومد اما دیشب وقتی پا رو خواسته م گذاشتم به خاطر دیگران بغض کردم،حتی یواشکی یه کم گریه کردم ، از دیشب دارم فکر می کنم آیا من عوض شدم یا خواسته هام ؟!شایدم هر دو... 

 

*چند روز پیش داشتم جلو آینه موهام رو شونه می کردم دیدم تارهای سفیدش بیشتر شده به خواهرم گفتم: دارم پیر می شما!!! اونم گفت: دلت جوون باشه سفیدی مو که دلیل پیری نیست!؟روم نشد بهش بگم:موهای سفیدمو می شمارم که دلمو توجیه کنم... 

 

*عید امروز و چند روز دیگه مبـــــــــــارک!

*دلتنگی!

دلم تنگ شده واسه همه شبهایی که سحر شد و من تنها سکوت کردم و غرق آ رامش شدم...
ای جوانی کجایی؟!
یادت به خیر...
گاهی نوای یه موسیقی منو به جایی می بره که نباید ببره
سوغاتش قطره یی اشک و لبخندی تلخ و صدای زهرآلودی که می گه:خیلی عوض شدی ، دیگه خودت نیستی!

*سوژه

این جریان سهمیه بندی بنزین هم سوژه خوبی شده ها،از دیروز صبح هر کس رد می شه یه چیزی می گه و می ره،حسابی مردم سرگرم شدن،
تنها مزیتش اینه که خیابونای تهران از همیشه خلوت ترِ
صبح که می اومدم سر کار اولین باری بود که پشت چراغ معطل نشدم و ده دقیقه یی رسیدم!!!
از اینکه دیگه خونه نیستم و همه روز در خواب به سر نمی برم خوشحالم،تازه حس می کنم زنده م وقتی بعد از ظهر خسته می رسم خونه...