دو روز دیگه چهار سال می شه که ندیدمت!
کاش می تونستم زمان زو به عقب برگردونم بعد یازده فروردین پاک کنم،جوری که دیگه هیچ سالی فروردین یازدهم نداشته باشه،جوری که تا هستم باشی،جوری که واسه دلتنگی هام پایانی بشه ساخت،...دلم برات خیلی تنگ شده!
کاش بفهمی خیلی چقدره!؟
...
باز کن پنجره را
و ببوس نفس صبح و ببین
که چسان بشکفتند همه گلهای بهاری
...
باز کن پنجره را
و بنوش می گلگون و بخند
که دو روزی دیگر
نه از این پنجره باشد خبری
نه ز ما نامی و یاد و اثری
باز هم صبح و بهاری دیگر
باز هم پنجره هایی دیگر...
...و من در ازدحام پنجره های مجازی
حقیقت تو را به انتظار نشسته ام.
بیا
...
باز کن پنجره را
و ببوس نفس صبح و ببین
که چسان بشکفتند همه گلهای بهاری
...
باز کن پنجره را
و بنوش می گلگون و بخند
که دو روزی دیگر
نه از این پنجره باشد خبری
نه ز ما نامی و یاد و اثری
باز هم صبح و بهاری دیگر
باز هم پنجره هایی دیگر...
...و من در ازدحام پنجره های مجازی
حقیقت تو را به انتظار نشسته ام.
بیا
مثه بینهایته فک کنم ...
چه عالی که برگشتی دوس جونم
سلام
حس می کنم خیلی غمگینی
شاد باشی در ضمن منم تولد وبلاگ نازت را تبریک می گم
قربانت شادی
سلام