×چند سال پیش واسه شوخی و مسخره بازی من و دو تا از دوستام پشت تلفن خودمونو جای یکی دیگه زدیم،این شوخی اینقدر جدی شد و واسه اون آدم دردسر درست کرد که من هیچ وقت خودمو نمی بخشم...
×اول دبیرستان که بودم تریبون کلاس ما خراب بود منم یه روز پایه صندلی رو گذاشتم تو شکستگی دبیرمون وقتی نشست صندلیش برگشت و کف کلاس پهن شد و بچه ها سه ساعت بهش خندیدند...
×دو بار عاشق شدم!!!
×یکی از رازهای زندگیمو سه روز پیش واسه کسی که دوستش داشتم فاش کردم و بعد هم نابودش کردم
×دو هفته پیش دلِ یه آدمو بدجوری شکوندم،با اینکه ناخواسته بود اما هنوز عذاب وجدان دارم
پ.ن:
با اجازه فریناز جون منم قسمت دوم بازی رو بی خیال می شم
به شب و پنجره بسپار که برمیگردم
عشق را زنده نگه دار که برمیگردم
دو سه روزی هم اگر چه تحمّل سخت است
تکیه کن بر تن دیوار که برمیگردم
بس کن این سرزنش (( رفتی و بد کردی )) را
دست از این خاطره بردار که برمیگردم
گفته بودی که به شب چشم به راهم بودی
به همان دیده ی بیدار که برمیگردم
بین ما پیشترک هر سخنی بود گذشت راهیت میشوم این بار که برمیگردم
پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
به (( شب )) و (( پنجره )) بسپار که برمیگردم
چشم من آیینه دار چشم توست
آری این دل بی قرار چشم توست
از نسیم و پنجره پرسد تو را
آن که هرشب بی قرار چشم توست
یک نفر عاشق ترینم کرده است
حتم دارم کار.کار چشم توست
به منم سر بزن شاید بتونم یه گوشه از دلتنگی هاتو پر کنم
عذاب وجدان و بیخیال شو عزیزم. هر طور راحتی و فکر میکنی درسته زندگی کن. بدون عذاب وجدان!
اول اینکه پس خیلی شیطونی و من نمی دونستم گرچه خودمم کم از تو تو اینجور شیطنت های دوران دبیرستان ندارم
دوم اینکه تجربه عشق موفقیت یا شکست در اون هر دو خوبه گرچه شکست در اون عواقب و خاطره نه چندان خوشی رو واسه آدم می ذاره ....