امروز به جایی خیره شده بودم
تنها جایی که نمی دیدم اونجا بود
یهو یادم افتاد به تو
به وقتایی که بهم خیره می شدی
حالا دیگه می دونم چرا به این زودی فراموشم کردی
چون اون موقع ها وقتی کنارم بودی
تنها چیزی که نمی دیدی من بودم
همیشه خیره نگام می کردی و
من ساده لوح فکر می کردم این از شدتِ عشقِ
بگذریم
حالا می فهمم
حالا می فهمم
که من یه حضور بی رنگ داشتم تو لحظه های تو...
شیما
سلام
حضور بی رنگ شاید دوام پر رنگ تری داشته باشه دوشت داشتی بهم سر بزن