مرگ یه عزیز در کمال ناباوری
گریه ها و زجه های من
خنده ی آدمایی که با انگشت نشونم می دن
انگشت هایی که هر آن می آد چشمام رو در بیاره
من و اویی که دیگه نیست
تنهایی،تنهایی
بغض،اشک،آه...
پوشیدن همه اینا پشت یه نقاب
یه نقاب مضحک که طرحِ خنده داره
یه نقاب که نماد یه آدم الکی خوشِ
زندگی یه
کابوسِ تکراریِ...
شیما
بابا اسیرتم.......... سلام عزیز وبلاگ تیمیسی داری امیدوارم روز به روز بهتر بشه
حتما به ما هم یه سر بزن پشیمون نمیشی
راستی نظرت با تبادل لینک چیه موافقی یا نه
موفق باشی
www.jahromboy.blogsky.com
سلام شیما جان
بالاخره پیدا شد!
خیلی خوشحال شدم یادداشتاتو دیدم
فکر کردم رفتی!
منم اپم
سر بزن..