از همون اولِ اولش اصلا پیش از اینکه بیای می دونستم می دونستم میای می دونستم یه روز میای و همه ی زندگیم می شی بعد میری همه ی زندگیمو ازم می گیری می دونستم وقتی رفتی من کلی دست و پا می زنم کلی دست و پا می زنم که زندگیمو برگردونی نه خودت برگردی می دونستم بر نمی گردی از همون اولِ اولش می دونستم با همه اینا وقتی اومدی خودمو،زندگیمو تقدیمت کردم چون این تنها راهی بود که می تونستم حس کنم چند روز مالِ منی فقط مالِ من ... اما حالا فهمیدم حالا فهمیدم تو حتی تو همین چند روزم مالِ من نبودی اینو نمی دونستم اینو از اولِ اولش نمی دونستم... |
شیما
مطمئن باش که اونم قبلا زندگیشو به یه نفر تقدیم کرده ولی نتونسته اونو مال خودش بکنه
همونطور که مطمئنا تو هم دیگه زندگیتو به این راحتیها به کسی نخواهی داد
و همینطور که من هم دیگه این اشتباه رو نخواهم کرد
هممون زخم خورده ایم
امیدوارم ایندفعه گمشده واقعیتو پیدا کنی...