وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت
من به انتظارش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم.
و چه سخت است.
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن،
مثل تنها مردن!
دکتر علی شریعتی
امشب وقتی متن بالا رو از دکتر خوندم بغض کردم
یاد خودمو آشنای گمشدم افتادم
هنوز گمشده من پیدا نشده
و من اینقدر کم طاقت شدم که....
چقدر زمان دیر میگذره
انگار سالهاست که انتظارش رو می کشم
و این انتظار مثل خوره داره روح و جسمم رو می خوره
شیما
اینقدر ناامید نباش دختر! همین تلقینهاست که پدر آدمو درمیاره...
توی این مدت که نبود مشکلی نداشتی
زندگیتو می کردی
ولی یهو می فهمی که اومده
یعنی او دوباره شروع شده
و تو یک بار دیگه این فرصت رو بدست آوردی که همزمان با او شروع بشی
و نه بعد از اینکه او تموم بشه
پس سعیتو بکن
بعضی از نوشته هاتو که میخونم احساس میکنم اون گمشده ات وجود خارجی نداره ولی بعضیای دیگه ای اینو نقض میکنه
کدومش درسته؟
راستی.. خودتو پیدا کردی؟....
سلام
گمشده من وجود داره
و من عذاب وجدان دارم
چون وقتی اون به من نیاز داشت من نبودم
و حالا اون منو رها کرده
می ترسم منو نبخشه
من خیلی خودخواهم
خیلی بدم