سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

سکوت پر هیاهو

سکوتی پر از هیاهو ، هیاهویی در سکوت...شیما،غزاله و انسیه

چیزایی که نگفتم




آخرین بار که دیدمش یه عصر سرد زمستونی بود خیلی آروم و غمگین بود هیچی نمی گفت منم مرتب سر به سرش می ذاشتم ولی نمی خندید مثل همیشه نبود....
دیگه از سکوتش خسته شدم با عصبانیت گفتم:
اَاا...ه چرا چیزی نمی گی خسته شدم
نگام کرد و با صدایی که انگار از ته چاه می اومد گفت:
ـچی بگم عزیزم؟
ـ هیچی نمی خواد بگی اصلاْ
اونم اطاعت کرد وچیزی نگفت منم ساکت شدم نگاش کردم این بار غمگین تر از قبل شده بود از خودم بدم اومد آخه چرا من اینقدر کم طاقتم؟
چرا سرش داد زدم؟
چرا عصبانی شدم؟
چرا سعی نکردم درکش کنم؟
شاید خسته اس شاید ناراحته از چیزی یا کسی اصلاْ شاید از من ناراحته باید دلیل ناراحتیشو می پرسیدم نه سرش داد می زدم آخه اون هیچ وقت داد نمی زنه عصبانی نمی شه بارها بارها امتحانش کردم....
تصمیم گرفتم ازش معذرت خواهی کنم اما نمی تونستم یعنی تا حالا این کارو نکرده بودم....
این دفعه با لحن آرومتری گفتم نمی خوای چیزی بگی ؟
اما اون بازم سکوت کرد این دفعه هم عصبانی شدم ولی هیچی نگفتم چند لحظه بعد صدای آرومشو شنیدم که صدام می کردبیشتر شبیه زمزمه بود با همه وجودم منتظر بودم که ببینم چی می گه
ـ اگه من نباشم چیکار می کنی؟
از حرفش جا خوردم ولی با یه خنده خیلی بی تفاوت گفتم:
ـ هیچی مگه قرار کاری کنم زندگی
ـ واقعاْ؟؟؟؟
ـ خوب آره
ـ یعنی برات فرقی نمی کنه باشم یا نباشم؟
ـ نه، اه اصلاْ این سوالا چی می کنی؟
دیگه هیچی نگفت ،رسیدیم سر کوچه همون جایی که از هم جدا می شدیم همیشه کلی حرف می زدیم بعد میرفتم اما این بار خیلی سریع گفتم:
ـ کاری نداری؟
ـ نه عزیزم برو..
ـ خداحافظ
ـ خدا حا فظ
هنوز چند قدمی نرفته بودم که دلم لرزید با خودم گفتم نکنه حرفامو باور کرده باشه اگه واقعا نباشه من چیکار کنم؟اومدم برگردم که بهش بگم اون حرفها رو همین جوری زدم ولی مگه این غرور لعنتی می ذاره؟
اون رفت برای همیشه رفت دیگه نه دیدمش نه باهاش حرف زدم حالا می دونم که برای چی رفته بس که همیشه رل آدمای بی تفاوت رو براش بازی کردم با تمام وجود دوستش داشتم اما هیچ وقت اینو بهش نگفتم با اینکه می دونستم خیلی دوست داره از زبونم بشنوه ....
حالا اون رفته و من موندم و این غرور لعنتی و تنهایی هام....
 

پاورقی

با غزاله آشتی کردم البته بعد از منت کشیفقط امیدوارم دیگه غیبت نکنه وگرنه باز
دنبال یه نفر می گردم که گمش کردم فردا شب ساعت ۱۰ قرار شده  یه بنده خدایی اگه بتونه شماره اش رو برام پیدا کنه دعا کنید پیدا شه

شیما

نظرات 2 + ارسال نظر
پسرک تنها سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

می دونی که حفظ غرورت بعضی وقتا به این قیمته که غرور طرف مقابلت از بین بره
و بعضی از این بعضی وقتا هست که طرف مقابلت به این غرور بیشتر نیاز داره

lilac.lady سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:47 ب.ظ

این (غرور لعنتی) که ازش حرف زدیو خیلیا دارن
شاید اصلا همه داشته باشن
من گاهی وقتا اشتباه میکنم و بدجایی ازش استفاده میکنم درست مثل همین کاری که تو کردی....

راستی امیدوارم دوستتو پیدا کنی و خبرشو برامون بیاری
راستی! منم به روزم

....

شما که از خودتون واسه من آدرس نذاشتی دوست من....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد