درد اول :
ازکی بپرسم!؟...
از کجا باید شروع کرد!؟...
آخه همه ی فکرایی که توی کله ام هست مالِ همین الآنِ...
ساعت و دقیقه و تاریخ نداره!
پر از احساسم...پر از حس نوشتن...
ولی برای نوشتن ِکوچکترین احساس یا کوچکترین خیالِ گذرنده ای
باید سر تا سر زندگی خودم و شرح بدم...
و این ممکن نیست! ...
پر از حرفم...پر از گفتن...
ولی یه چیزایی هست که نمی شه به دیگران فهموند...
نمی شه گفت...
آدم و مسخره می کنند!
از کجا می شه فهمید کاری که داری انجام می دی درسته یا نه!؟...
از کجا می شه فهمید یه نفر ارزش اینو داره که غرورت و به خاطرش بشکنی یا نه!؟...
از کجا میشه فهمید حق با احساس ِ یا منطق!؟...
وای خدای من....
من پر از احساسم...
پر از گفتن...
پر از پرسیدن...
پر از نوشتن...
چه خوب بود اگه همه چیز و می شد نوشت!
انسیه
سلام ... خیلی قشنگ بود به منم سر بزنید ... خدا نگهدار